کد مطلب:315011 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:160

چرا من تا به حال حضرت عباس را نشناختم
روز دوازدهم ماه محرم الحرام 1424 قمری آقای رحیم رسولی اهل و ساكن قریه بایرام از توابع شهرستان اسكو از عنایات حضرت ابوالفضل نقل می كند:

تقریبا سال های 76 یا 74 از شهرستان دزفول به ماشین، بار تره بار زده بودم و عازم تهران بودم. مسیر اهواز به خرم آباد را طی كردم در مسیر راه به گردنه ای به نام تنگ فنی رسیدم، دیدم مردم زیادی نصف شب در آن جا جمع شده و آتش روشن نموده اند و با هم حرف می زنند. من هم كامیون را متوقف كردم و پیش آن ها رفتم ببینم چه حادثه ای رخ داده است. دیدم در جاده یك شولت آمریكایی از جاده خارج شده و به طرف دره سقوط كرده است و دیدم به طور خارق العاده ای بالای یك سنگ متوقف شده است و مردم به صاحب اتومبیل دلداری می دهند. آن مرد گفت: من برای اتومبیل گریه نمی كنم و می خواهم شما هم بدانید: من ارمنی هستم و بچه ای هم كنارش ایستاده بود، گفت: مردم بدانید این پسر من است در روی صندلی عقب ماشین خوابیده بود، هنگامی كه خودرو از اختیارم خارج شد و خواست سقوط كند، او ناگهان از خواب پرید و با صدای بلند گفت: یا ابوالفضل! در این حال اتومبیل به طور معجزه آسا متوقف شد. من برای این گریه می كنم كه چرا من تا به حال حضرت عباس (علیه السلام) را نشناخته ام در حالی كه این بچه آن بزرگوار را می شناسد. سپس مردم او را از سقوط به جاده آوردند.